او که از دوران کودکی و در جوانی همواره محو در آثار و تجلیات الهی بوده است، راهنمایی است که دلدادگان وادی محبت با کلامش، راه قرب به حضرت دوست را ساده و بیریاضت طی میکنند.
شیفتگان بسیاری دارد و هر سال در بهمن ماه بهواسطه تسلیم جان خاکیاش به صاحب عالم، یادش بیشتر ورد زبانهاست.
بخشی از کتاب طوبای چهارم که بهزودی در دسترس دوستان و صاحبدلان قرار میگیرد با موضوع کربلا و عاشورا در اختیار همشهری قرار گرفته است که از نظرتان میگذرد.
عطش محبت
امیدوارم قلبهایتان مُحرم شود. دیگر عاشوراست. از فردا او خود همه را مُحرم میکند. وقتی که امشب یا فردا خبر به شما میرسد و بچهها میگویند که از امروز در کربلا آب را بر اهل بیت(علیهالسلام) بستند؛ خبر بالاخره به قلوبتان میخورد یا پیش از این خورده است.
شیعه هول میکند. هول، غیر ترس است و خیلی مشکل است. اگر آدمی از هول افتاد و یک مرتبه جان داد، زیاد نیست. تازه آب را بستهاند و هنوز تشنه نشدهاند. تازه میخواهند آب را ببندند؛ شیعیان و دوستان اهل بیت(علیهالسلام) هول میکنند.
فردا صبح آثار هول و وحشت در این مذهب- هر کجا که باشند- هست. یعنی به قلب طبیعی و خلقیمان سرایت میکند. مگر آنکه فرد، توجه نداشته باشد و اشعار را بگویند و گوش بدهد و رد شود. والا اگر به دل بخورد، هول و وحشت میکند. چطور وقتی میگویند فردا چنین و چنان میشود، آدمی برای آب و نان دنیا وحشت میکند؟
آب را بر اهل بیت(علیهالسلام) بسته باشند و آدمی هم یقین داشته باشد که الان کربلاست- همه ما و مؤمنین و مؤمنات در کربلا هستیم و الان هم عاشورا است- آن وقت بگویند آب را بستند؛ به همین سادگی؟
آب هم از هر جور باشد؛ آب ظاهری باشد یا آب معنوی و تشنگی برای راه خدا باشد. آیا الان اهل مملکت شیعه، تشنه آن نیستند که به امام حسین (علیهالسلام) نزدیک شوند؟ بیشتر، آن تشنگی است که این تشنگی را هم در کنارش میگذارند. برای شیعیان که آن تشنگی است. آنها در دریای غیب بودند و از عالم غیب، سیراب بودند؛ در ظاهر آب نداشتند. ولی ما در هر دو سر نشستهایم؛ هم تشنه آب دنیاییم که مبادا آب را ببندند و هم وحشت داریم که نکند از کربلا محروم بمانیم. به ظهر عاشورا و آن زمانی که کار تمام میشود نرسیم و خدای نخواسته نیمه کاره از این دنیا برویم. این هم تشنگی و عطش است.
خداوند عطش محبت، نصیبتان کند که وقتی بگیرد ریشه هر چه غیر خدا و غیر امام را میسوزاند. آن، عطشی بسیار قوی است که بدن انسان را خشک میکند، به حدی که مثل خاک خشک میشود. یحول العطش بینه و بین السماء کالدخان.(1) ای آدم، عطش بین اهل بیت حسینبنعلی(علیهالسلام) و آسمان، مثل دود است. عطش روز عاشورا این جور بود.
این را ظاهری حساب کنید. اگر یک وقت بچهای صدا بزند «آب» و کسی به او ندهد دفعه دوم که صدا میزند همه شما بلند میشوید. صدا طوری است که به همه جا میزند. اصلاً در عالم، هیچ چیز چون عطش نیست.
شیعه، تربت کربلاست
شما وقتی تشنه میشوید اگر پنج دقیقه طاقت بیاورید، آخر سر هوار میزنید، یا دعوا میکنید که آب بیاور- یا خودتان طرف آب میدوید. عطش که زیاد شود، اختیار آدمی را میبرد. این تازه عطش ظاهری است.
امیدوارم قلبهای ما در این گردابها به امام حسین (علیهالسلام) نزدیک شود. کربلا تربت میسازد و همه ابدان شیعیان را تربت میکند. از عطش، آب بدن خشک میشود و تشنه دنیا و آخرت میشود. هم تشنه آب ظاهری میشود و هم تشنه معنوی. تشنگی، آب بدن را میکشد و کم میکند و آن را خشک و خاک و تربت میکند. کسی که تشنه کربلا شد، بدنش سرانجام تربت میشود؛ همین بدن ظاهری، ولو نمرده باشد.
تربت را اگر به دریا بزنی، خجالت میکشد که طغیان کند و ساکت میشود. اگر آن را به تب شدید چهل درجه عرضه کنی، تب فوراً ساکت میشود و از آن بدن میرود- خجالت میکشد. تربت به او میگوید تو حرف نزن، من مال کربلایم. به تب میگوید من از صبح تا ظهر عاشورا طوفانها دیدهام.
تو فقط یک طوفان دیدهای. تب خجالت میکشد و تا تربت امام حسین(علیهالسلام) به آن میرسد سرش را پایین میاندازد و میرود. اگر به دریایی که طغیان کرده است تربت نشان دهی، خجالت میکشد، سرش را پایین میاندازد و آرام میگیرد. همه شما، هم با عقلتان، هم با محبتتان و هم با ولایتتان میبینید که این درست است.
اساساً وقتی کسی که ابتلا زیاد دیده است میآید، کسی که کم مصیبت دیده است، خاموش میشود. کسی برادر و یا عیالش مرحوم شده، دیگری بچهاش مرحوم شده است و گریه میکند. وقتی آن که ابتلای بزرگتر دیده است وارد میشود، آن یکی خاموش میشود و دیگر خجالت میکشد گریه کند. این خیلی ساده است. تمام ابتلائاتی که ما در دنیا میکشیم، با یاد کربلا ساکت میشود.
امیدوارم این ابتلائات، ساکت شود سپس با خود کربلاییها گریه کنیم- با خود امام حسین و حضرت زینب (علیهالسلام). چقدر شیرین است؛ هر گاه آنها گریه کردند، تو هم گریه کنی و هر وقت سرور داشتند، مسرور باشی. از مصیبتهای خود، راحت شویم و بنشینیم. چگونه راحت شویم؟ یاد مصیبت آنها ما را راحت میکند، زیرا مصائب آنها زیاد و تمام است.
ابتلاهای ما کجا و ابتلائات آنها کجا؟ جای ما کجا و جای آنها کجا؟ امیدوارم ان شاءالله به حساب خوبان بگذاری. همه مصائب دنیا را به حساب کربلا بگذار؛ بگو با غصه کربلا، دیگر دنیا به مصیبتش نمیارزد که برایش غصه بخوریم و محزون شویم.
هر وقت خواستی گریه کنی، برای مولایمان حسینبن علی (علیهالسلام) گریه کن که همه آسمان و زمین و ملکوت، وقتی که او بگرید و محزون باشد، برای او گریه میکنند. در روز عاشورا حضرت یکی دو بار گریه افتاد وبکی بکاء شدیدا.(2) امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در عمرش دو سه بار در میان جمعیت و در مساجد گریه کرده است. منتهی یک مرتبه گریه آنها، خیلی زیاد است و اگر به خاطر همان یک بار، مخلوقات و بشر و ذرات عالم تا قیامت گریه کنند، کم است.
زینب (علیهالسلام) نفس علی (علیهالسلام)
عزیز خدا و ولی خدا گریه کند، یعنی همه آسمان و زمین و ملک و ملکوت، دارد گریه میکند. همه جا مضطرب میشود، سر انسان، بالا، پایین، آسمانها، زمین، همه گریه میکنند. زیرا قلب مؤمن، عرش رحمان است. وقتی یک بچه یتیم گریه میکند، عرش خدا میلرزد.
اینک قافله به کربلا رسیده و ساکن شده است و خانوادهام در حرم و اصحاب نیز نشستهاند و در حال مذاکره و صحبت و ایاب و ذهاب و آمد و رفت هستند. شبها از ترس دشمن، چراغ روشن نمیکنند. حرم خدا و عزیزان خدا، شبها چراغ ندارند. غذا هم هر چه زاد و راحله بوده است مصرف شده و آب را هم که بستهاند. کأنّه تمام کره بیرزق، مانده است. تمام ملأاعلی بی ذکر خدا ماندهاند و ملائکه نمیتوانند ذکر خدا کنند.
حرم امام حسین(علیهالسلام) گریه میکنند و کودکان او ضجه میزنند. صدای آنها هنوز میآید و ناله زینب (علیهالسلام) هنوز به گوش میرسد. گوش باشید- اینها راست است. بزرگ خانه، بیشتر وحشت میکند.
آیا میدانی وقتی قلب حضرت زینب(علیهالسلام) محزون شود چه بر سر عالم میآید؟ تصور کنید که هیچ بچهای و هیچ خانمی گریه نکند و تشنه نشود؛ فقط خانم زینب (علیهالسلام) غصهدار شود. او خود همه است. قلب همه شیعیان محزون میشود. او کبد و سینهای چون امیرالمؤمنین(علیهالسلام) داشت، که وقتی خطبه خواند، کسانی که پیرمرد بودند و ایام گذشته را دیده بودند، تصور کردند حضرت امیر(علیهالسلام) دارد خطبه میخواند.
بعضی از آنها جمعیت را شکافتند و جلو آمدند. یکی از آنها که آمده بود، وقتی برگشت گفت هذه زینب بنت علی(علیهالسلام)(3) این زینب است که صدا میزند. علت داشت که حضرت، کلام را رساند. زیرا زنگ شترها را بسته بودند و سر و صدا راه انداخته بودند تا صدای خانم به مردم نرسد.
وقتی مظلومان خیلی مشهور باشند ظالم میخواهد آنها را بپوشاند. صدای زنگ شترها و هیاهو و هلهله عرب را زیاد کرده بودند تا کسی صدای خانم را که خطبه میخواند، نشنود. به مرحمت خدا و با اشاره حضرت، سکوت محض شد. چگونه میشود شتر راه برود اما صدا نکند؟ نفس اعراب هم ساکت شد. اگر بزرگ خانهای به اهل آن بگوید ساکت، نفسها همه بند میآید. خانم زینب(علیهالسلام) بگوید اسکتوا(4) چطور؟ نفس امیرالمؤمنین(علیهالسلام) بگوید ساکت؛ از تمامی زمین هم نفس درنیاید، زیاد نیست.
پی نوشتها:
1 - بحارالانوار، جلد 44، صفحه 245.
2 - مدینهالمعاجز، جلد 3، صفحه 367 و 371 و معالی السبطین جلد 2، صفحه 440.
3 - بحارالانوار، جلد 45، صفحه 115.
4 - بحارالانوار، جلد 45، صفحه 108.